غزل مناجاتی با خداوند کریم
کار تو لطف و رأفت و عفو و محبّت است حتی اگر عـذاب کـنی باز رحمت است تو آنهـمه عـنایت و من این همه گـنـاه اقـرار میکـنم که خـلاف مـروّت است با آنکه وهـمهـا به جـلالـت نـمیرسـنـد کارت همیشه با من مسکین رفاقت است با آنکه هـست نـامـۀ اعـمـال من سـیـاه بر درگه تو آبرویَم اشک خجـلت است از بس که نـاز عـبـد گـنهکار میکـشی انگار میکند که نیازت به طاعت است یک عـمر با تو بودم و نـشـناختم تو را این عمر نیست غفلت و اندوه و حسرت است بـا ایـن هـمـه گـنـاه عـزیـزم نـمـودهای بر خاک بنـدگیت مرا روی ذلت است شکـر خــدا کـه بـا هـمـه آلـوده دامـنـی دست و دلم به دامن قرآن و عترت است ثبت است در جـریدۀ اعمالم این حدیث یک «یاعلی» فشردۀ صدسال طاعت است «میثم» ز دوسـتی عـلی دست برمـدار زیـرا تـمـام دیـن الـهـی مـحـبـت اسـت |